BEST FRIENDS

 

 

 

 

 

 

دختری از کوچه باغی میگذشت یک پسر در راه ناگه سبز گشت

در پی اش افتاد و گفتا او سلام بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام

دختر اما ناگهان و بی درنگ سوی او برگشت مانند پلنگ

گفت با او بچه پروی خفن می دهی زحمت به بانویی چو من؟

من که نامم هست آزیتای صدر من که زیبایم مثال ماه بدر

من که در نبش خیابان بهار میکنم در شرکت رایانه کار

دختری چون من که خیلی خانمه بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه

دختری که خانه اش در شهرک است کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت

در چه مورد با تو گردد هم کلام با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:27 توسط marjan|

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:26 توسط marjan|

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:24 توسط marjan|

هوا دیگه واقعا آلوده شده... دیشب از بغل یه ماشین پارک شده رد میشدم، دیدم یه پسره داره به دختر بغل دستش تنفس دهان به دهان میده؛ تازه با دستش هم داشت ماساژ قلبی به دختره میداد!! بنده خدا دختره هم بیحال افتاده بود و رنگش قرمز شده بود... جوونامون دارن تو این آلودگی هوا از دست میرن...

مسئولین چرا پاسخگو نیستن ؟!

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:22 توسط marjan|

غضنفر میره پیش مادرش میگه : ننه بریم خواستگاری گلین !

مادرش : نمیشه پسرم بهش شیر دادم ...

غضنفر : خب بریم خواستگاری سولماز

مادرش : نمیشه به اونم شیر دادم

غضنفر : نمیفهمم تو ننه منی یا گاو محله

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:19 توسط marjan|

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:17 توسط marjan|

اون چه لذتیه که با درد و آه و خونریزی همراهه ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
 
 خاک بر سر منحرفت کنن 
لذت شـــهادتـــــــه
لابد پیرو آرمان های امام راحل هم هستی ؟
بی حیا
خاک برسر !!
قیافش رو
نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:13 توسط marjan|

 

 

چه راحت دلمو به تو دادم...

 

چه دیر فهمیدم که چیزی بینمون نیست...

 

چه ساده حرفایت راباورکردم که تا اخرش هستی...

 

پشیمانم  ازاینکه روزی دوستت داشتم...

 

کاش هرگز توراندیده بودم که الان نتونم، بی تو زندگی کنم...!

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:7 توسط marjan|

 

 

 

کل دنیا را هم که داشته باشی
باز هم دلت می خواهد
بعضی وقت ها
برای یک لحظه هم که شده
همه ی دنیای یه نفر باشی . . .

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:3 توسط marjan|

 

 

 

نرسیده به بعضی خاطره ها باید بنویسند:
آهسته به یاد آورید!
خطر ریزش اشک...

 

نوشته شده در چهار شنبه 9 بهمن 1392برچسب:,ساعت 19:55 توسط marjan|

از کوچه غم که گذشتم دری به روی من باز شد.

بهم گفت برای عبور باید از داخل من رد بشی .

روی در نوشته بود عذاب بعدی .

با ترس و تردید رفتم داخل و از در رد شدم .

به سیاهی رسیدم گفت باید درونت مثل من بشه گفتم چرا گفت سوال نپرس گفتم باشه .

به تنهایی رسیدم گفت باید همدم من بشی گفتم نه من از تنهایی متنفرم بهم گفت اگر همدم من نشی

زندگی کسی دیگر رو خراب میکنم گفتم باشه همدم تو میشم .

از همه و همه که گذشتم به تو

رسیدم و تو بهم گفتی سلام بنده من خوش امدی اینا همه ازمونی بود که تو امتحان بشی

گفتم

 

خدایا چرا ؟ گفتی چی چرا ؟ گفتم چرا من ؟ چرا سیاهی ؟ چرا تنهایی ؟ چرا عذاب ؟ چرا غم

 

؟ چرا چرا چرا چرا .................

 

در جواب بهم گفتی : خودت انتخاب کردی

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:22 توسط marjan|

 

 

 

 

 

شب است ...

 

 

 

کلنجار میروم با خودم

 

 

 

با دلتنگی هایم

 

 

 

با قلب له شده ام

 

 

 

با غرور شکسته ام

 

 

 

سراغش را بگیرم ... نگیرم ... بگیرم ... نگیرم

 

 

 

نزدیک صبح است ... دل را به دریا زدم

 

 

 

" مشترک مورد نظر در حال مکالمه می باشد "

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:21 توسط marjan|

 

 

گفتم:میری؟

گفت:آره
گفتم:منم بیام؟
گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر
گفتم:برمی گردی؟
فقط خندید.....
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد
گفت:میری؟
گفتم:آره
گفت:منم بیام؟
گفتم:جایی که من میرم جای 1 نفره نه 2 نفر
گفت:برمی گردی؟
گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شستشو میده .

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:13 توسط marjan|

دفتر یادداشت روزانه دختر:

 

 

امروز باهاش بهم زدم بهش گفتم از اینکه باهاش هستم خوشحال نیستم ..

 

فکر کردم بهم میگه نرو بمون...اما اون گذاشت که برم...

 

به همین راحتی کسی رو که این همه دوسش داشتم و منتظرش بودم از دست دادم..............

 

 

 

 

 

 

دفتر یادداشت روزانه بسر:

 

امروز باهام بهم زد گفت از اینکه باهامه خوشحال نیست ...

 

انقدر خورد شدم که نتونستم بگم چرا؟!

 

میخواستم ازش بخوام که نره اما وقتی با من خوشحال نیست نمیتونم به زور نگهش دارم ....

 

به همین راحتی دختری رو انقدر عاشقش بودم از دست دادم...

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:9 توسط marjan|

05200000پـــــــــــــــرواز را دوســــت دارم 05200000


 

05200000وقتـــــے از ارتفاعــــات لبانــــــت 05200000

 

 


 

05200000به عمــــق آغوشـــت سقـــوط میکنــــم 05200000

 


 

05200000چـــه سقــــوط دلنشینــــے 05200000


 

 

05200000راستــــے 05200000

 


 

05200000میدانستــــے پــــــــــــــرواز 05200000

 

05200000را تـــو یـــادم دادے 05200000

 

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 21:4 توسط marjan|

 
 
 
 
 
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ، ازش پرسید :
چرا دوستم داری ؟ واسه چی عاشقمی ؟
دلیلشو نمی دونم ... اما واقعا دوستت دارم .
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی ... پس چطور دوستم داری ؟
چطور می تونی بگی عاشقمی ؟
من جداً دلیلشو نمی دونم ، اما می تونم بهت ثابت کنم .
ثابت کنی ؟ نه ! من می خوام دلیلتو بگی .
باشه .. باشه !!! می گم ... چون تو خوشگلی ، صدات گرم و خواستنیه ، همیشه بهم اهمیت میدی ، دوست داشتنی هستی ، با ملاحظه هستی ، بخاطر لبخندت !دختر از جواب های اون خیلی راضی و قانع شد .
متاسفانه ، چند روز بعد ، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت .
پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم ، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم ، اما حالا که نمی تونی حرف بزنی ، می تونی ؟
نه ! پس دیگه نمی تونم عاشقت بمونم .
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوستت دارم اما حالا که نمی تونی برام اونجوری باشی ، پس منم نمی تونم دوستت داشته باشم . گفتم واسه لبخندات ، برای حرکاتت عاشقتم ، اما حالا نه می تونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمی تونم عاشقت باشم .اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان ، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره !!!
عشق دلیل می خواد ؟
نه ! معلومه که نه !!
پس من هنوز هم عاشقتم .
عشق واقعی هیچ وقت نمی میره .
این هوسه که کمتر و کمتر میشه و از بین میره .عشق خام و ناقص میگه : " من دوست دارم چون بهت نیاز دارم . "
" ولی عشق کامل و پخته میگه : " بهت نیاز دارم چون دوستت دارم . "
" سرنوشت تعیین میکنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه ، اما قلب حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه "

 

 
نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:57 توسط marjan|

این بازی بطرز شگفت آوری دقیق خواهد بود!

البته به شرطی كه تقلب نكنید!

طالع بینی چینی! ..

فقط به دستور العمل عمل نماید و تقلب نكنید،

در غیر این صورت نتیجه درست

از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهید كرد كه ای كاش تقلب نمی كردید!

این حدوداً 3 دقیقه زمان خواهد برد تا شما را دیوانه كند!!

كسی كه این پیام را ارسال كرده گفت كه آرزویش ظرف 10 دقیقه به حقیقت

پیوست!!!

این بازی نتیجه خنده دار و در عین حال شگفت انگیزی خواهد داشت!

پیام را یكجا تا پایا ن نخوانید بلكه مرحله به مرحله پیش بروید و عین

دستورالعمل انجام دهید!
1

- اول از هر چیز اعداد 1 تا 11 را به صورت ستونی یا ردیفی (زیر هم) بر روی

كاغذ بنویسید.
2

- سپس در جلوی ردیف (ستون) 1 و 2 هر عددی را كه مایلید بنویسید.
3

- حال در جلوی ردیف 3 و ردیف 7 نام شخصی را از جنس مخالف بنویسید.
4

- نام اشخاصی را كه می شناسید (چه دوست یا اعضای خانواده یا

فامیل) در جلوی ردیفهای 4، 5 و 6 بنویسید.
5

- در ردیفهای 8، 9، 10 و 11نام چهار ترانه (آهنگ) را بنویسید (در

جلوی هر ردیف نام یك ترانه)
6

- اكنون نهایتا میتوانید یك آرزو كنید!!

و حالا كلید رمز گشایی این بازی:
1

- عددی را كه در ردیف 2 نوشته اید مشخص كننده تعداد اشخاصی است كه

شما باید در باره این بازی به آنها بگویید!
2

- شخصی كه نامش در ردیف 3 قید شده كسی است كه شما عاشقش

هستید!!!
3

- شخصی كه نامش در ردیف 7 قید شده كسی است كه شما دوستش دارید

ولی با هم نمی سازید (یا به تعبیر دیگر عاقبت خوشی نخواهد داشت!)!!!
4

-شخص شماره 4 کسی است كه شما بیش از همه به او اهمیت میدهید!
5

-شخص شماره 5 کسی است كه شما را بسیار خوب می شناسد.
6

-شخصی كه نامش در ردیف 6 قید شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسی)

شماست!
7

-آهنگ قید شده در ردیف 8 با شخص شماره 3 تطبیق می كند (مرتبط است)!!!
8

- آهنگ شماره 9 آهنگی برای شخص شماره 7 است!
9

-گ آهنگ شماره 10 آهنگی است كه بیش از همه افكار شما را بازگو می كند!
10

- و بالاخره شماره 11 آهنگی است كه می گوید شما در باره زندگی چه

احساسی دارید!!!!

واقعا شگفت آور است! نه؟! ولی بنظر می آید كه درست باشه!

این پیام را برای 10 نفر در خلال همان ساعتی كه آنرا میخوانید ارسال كنید.

اگر این كار را انجام دهید، آرزویتان برآورده خواهد شد.

نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:43 توسط marjan|

 

 

 

 

 

پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم

- قبلا اینو به تو گفتن؟

- نه.

- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.

- راست می گی؟

- از ته قلبم آره

دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.

چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد،

عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...

به راحتی میشه دل دیگران رو شاد کرد حتی با یک حرف ساده.


نوشته شده در چهار شنبه 2 بهمن 1392برچسب:,ساعت 20:33 توسط marjan|

زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.
 
شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و
 
اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …
 
در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!
 
شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:
 
هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!
 
زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:
 
 آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!
 
زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!
 
مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:
 
 یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!
 
زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!
 
مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!

 

نوشته شده در پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:10 توسط negin|

 دوستان فهمیدین چی نوشته ؟؟؟

  " این امریکایی خر است  

                     عربی خواندن نمیداند                  

                        برادر شما ابوجهاد "

نوشته شده در پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:10 توسط negin|

 

اگه ایشون بیفته دنبالتون چی کار میکنین

نوشته شده در پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:9 توسط negin|

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

و . . . ما در بعضی مواقع

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

 ای زندگیییییییییییییییییییییییییییییی

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید

ماساژ گربه اییی

به جذابترین گروه اینترنتی ملحق شوید 

نوشته شده در پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:6 توسط negin|

فرانسه :

پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!

دختر: با کمال میل موسیو!

 

ایتالیا :

پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!

دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با کمال میل می پذیرم!

 

انگلیس :

پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم! خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم! دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

 

و اما ایران :

پسر: پیــــــــــــــــــس ... پیس پیس ... پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس ... پیییییییییییییس ... ســــــــوووووووو ... ســــــــــوووو ... ســــــــــــس ... ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس ... پــــــــِـخخخخخخخخخ ... چِــخـــــــــــــــه ... هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!

دختر: خفه شو! کثافت عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس! شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی! ساعت 10 زنگ میزنم!

منبع : پارس ناز

نوشته شده در پنج شنبه 28 آذر 1392برچسب:,ساعت 21:43 توسط negin|

 

 

 

 

 

رفیـقام...هَمه چیــزِشون خاصه

لَبخَندشون؛

گِـریه هاشون؛

تیپــِشون؛

رَفتارِشون؛

... اَخلاقـِشون؛

اِحساساتـِشون؛

دوست داشتَنِشون؛

اینـا مُخاطَب نــَبـودن کــه خـاص بـاشَن ،

خـاص بـودَن کـه مُخاطَب شُدَن♥ سلامتی تک تک رفیقام

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,ساعت 1:58 توسط marjan|

 

 

1377271205_1376478684996744_large.jpg

 

 

 

آن که " دلت را شکست " ... " تاریخ تولدش " یادت مانده ...
آنکه " رهایت " کرد تاریخ " آمدنش " و"رفتنش"... دقیق
و آنکه " احساست " را بــه بازی گرفت ...
لحظه بــه لحظه خاطراتش را سالها در یاد داری ... !
اما...
آنکه دوستت دارد سطری در تارخ زندگیت بـه نامش زده ای !!؟

 

نوشته شده در پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:,ساعت 1:50 توسط marjan|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->


قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت